Thursday, September 01, 2005

رویای شیرین


بی بی دل و سرباز دل از کنار خانه جوکرها رد میشدند
جوکر سیاه جلوی در نشسته بود
سرباز دل پوزخندی زد
بی بی پرسید
جوکر رنگی کجاست چرا تنهایی؟
جوکر سیاه از جا بلند شد پوزخند زد وگفت:نمیبینیش؟

1 comment:

Anonymous said...

پوزخند ... از جا بلند شد