Sunday, February 12, 2006

سه گانه

دختر بدون نگاه کردن به ویترین مغازه های مجتمع تجاری به این فکر میکرد ممکن تو پیچ و خم راهروهای طبقات چه چیز جالبی نظرش رو جلب کنه
نگاهش به لبخند پسر جوانی که از روبه رو به سمت بوتیکی کمی جلوتر از دختر می رفت گره خورد
پسر صاحب بوتیک بیرون ایستاده بود
پسرجوان به یاد سفرشمال که با پسر صاحب بوتیک رفته بودند افتاده بود
سفری که پایه این عشق محکم رو بنا کرده بود
شنا ,مسابقه کنار ساحل,عشق و عشق و عشق
بی اختیار صورتش رو لبخند زیبایی پر کرده بود جوری که آدم های گذری هر کدوم یه جوری نگاهش میکردند
نبود تو این دنیا
دیگه نزدیگ بوتیک بود و اون بدنی رو که بهش میگفت رویای شیرین از پشت سر میدید
فکر کرد الان میرم چشماش رو می گیرم و می گم اگه گفتی من کیم
باز هم لبخند صورتش رو پوشوند
دختر نگاه سنگینی رو حس کرد
نگاه پسر صاحب بوتیک مستقیم به نگاه دختر بود

9 comments:

Anonymous said...

با سلام؛ خیلی ناراحت کننده است. کاملا حس می کنم. ناکامی رو و شاهد بودن این که آن که تو می خواهی اش، از نوعی دیگر نیست. مثل همه است. اما یک چیز قشنگ هم گاهی پیدا می شود و آن این است که گاهی اگر مجانی به چیز ارزنده ای برسی، قدرش را نمی دانی و ممکن است آن را راحت از دست بدهی. من برای رسیدن به عشقم خیلی راه آمده ام. برای همین برنمی گردم. می مانم. می مانم.

Unknown said...

سلام. خیلی غمنگیز بود. آدم دلش میشکنه. زندگی و آدمها خیلی میتونن بی رحم باشن

Anonymous said...

آه ...يه آه طولاني...از ته دل...

Anonymous said...

bebakhshid ona gay boodan
man nafahmidam
faghat narahat shodam
fekr konam iekam nafahm basham
vali to khoob minevisi hata manam ino fahmidam

Anonymous said...

سخت در هم و پيچيده، همراه با آه

Anonymous said...

ای خاطرات کهنه ی پر پر
گوئی زیاد می رودم.
گویی زمانه عایق ذهن است
افسوس باد به من ها
افسوس

Anonymous said...

khatere & khatere & khatere . tanha bakhsh zandeye in zendegie mordeie ma .

Anonymous said...

Kotah koja ei ? nisti chera ?

Mighty Mind said...

مثلث آتش