به خوابهایم که کوچ می کنیخوابهایم اناری می شونداین انارستان گویی بهشتی استمی ترسم... در خواب هم می ترسممی ترسم اناری بچینم، غنچه ای نوازش کنممبادا از این بهشت رانده شوم...کاش می دانستم دستهای خدا چه حجمی دارند...
محشر بود
چقدر این تصویر قرمز بود
آزادی
واقعا مشعوف شدم... وقتی لینکم رو دیدم... سر از پا نمی شناسم... کوتاه و لینک دادن... و اینکه احساس غرور می کنم که این پست رو چند ماه پیش رو دیوار دیدم!
حلاج ها زيادنكافيه ...
رثای ژاندارک؟کجا؟
آنچنان زیبایم که الله اکبر وصفی ست که از من می کنی
و من خيال ميكنم كه ديگه كوتاه داره كوتاهي ميكنه، جداي از كم لطفي!!!
سلام کوتاه جان چه بگویم که جزء هیهات گویان نتوانم بگویم هیهات ، هیهات ، هیهات
بازم سلام کوتاه عزیزم کوتاه جان برادر عزیزم ، موافقم عشق یک طرفه خوب نیست او رفت ، منم رفتم ، اما یادش نرفت و این دلنوشته های من فقط رنگی از یادش است همین دوست گرامی عزیز من
چه حلاج خوشمزه ای
همی گویم و گفته ام بارها / بود مهر من مهر دلدارها / چه فرهادها مرده در کوه ها / چه حلاج ها رفته بر دارها
فکر کن که ژوکر با همه ی توانایی اشِ سعی می کند چیزی که همچون هرج و مرجی صرف آغاز می شودِ کلیتی بیافریند. این در حالی است که همه ی شخصیت ها جملات خود را کاملا مستقل از هم پدید می آورند.
گره اون رو کمی بازتر کنشاید کس دیگه ای هم بخواد باش شریک شهاین روزا طناب دار مفتی هم گیر نمیاد
Post a Comment
15 comments:
به خوابهایم که کوچ می کنی
خوابهایم اناری می شوند
این انارستان گویی بهشتی است
می ترسم... در خواب هم می ترسم
می ترسم اناری بچینم، غنچه ای نوازش کنم
مبادا از این بهشت رانده شوم...
کاش می دانستم دستهای خدا چه حجمی دارند...
محشر بود
چقدر این تصویر قرمز بود
آزادی
واقعا مشعوف شدم... وقتی لینکم رو دیدم... سر از پا نمی شناسم... کوتاه و لینک دادن... و اینکه احساس غرور می کنم که این پست رو چند ماه پیش رو دیوار دیدم!
حلاج ها زيادن
كافيه ...
رثای ژاندارک؟
کجا؟
آنچنان زیبایم که الله اکبر وصفی ست که از من می کنی
و من خيال ميكنم كه ديگه كوتاه داره كوتاهي ميكنه، جداي از كم لطفي
!!!
سلام کوتاه جان
چه بگویم که جزء هیهات گویان نتوانم
بگویم
هیهات ، هیهات ، هیهات
بازم سلام کوتاه عزیزم
کوتاه جان برادر عزیزم ، موافقم عشق یک طرفه خوب نیست
او رفت ، منم رفتم ، اما یادش نرفت و این دلنوشته های من فقط رنگی از یادش است همین دوست گرامی عزیز من
چه حلاج خوشمزه ای
همی گویم و گفته ام بارها / بود مهر من مهر دلدارها / چه فرهادها مرده در کوه ها / چه حلاج ها رفته بر دارها
فکر کن که ژوکر با همه ی توانایی اشِ سعی می کند چیزی که همچون هرج و مرجی صرف آغاز می شودِ کلیتی بیافریند. این در حالی است که همه ی شخصیت ها جملات خود را کاملا مستقل از هم پدید می آورند.
گره اون رو کمی بازتر کن
شاید کس دیگه ای هم بخواد باش شریک شه
این روزا طناب دار مفتی هم گیر نمیاد
Post a Comment