Wednesday, January 09, 2008

مزدور های بدون مزد مانده

ضربه های سنگین مشت و لگد بی هدف اما مستقیم رو سر و بدن بی حس پسرک فرومی اومد. یک متری اون طرفتر صدای خنده های نفرت انگیز پسر جوانی تو صدای خورد شدن استخوان ها قاطی می شد. کار لاتهای پایین شهر تموم شد. اومدن طرف پسر جوان خندون و بهش گفتن:آقا خوشگله اینم کاری که خواستی.دهنش رو ...یدیم.حالا نوبت تو هست و قولت
پسر به لاتها قول داده بود وقتی بی افش رو لت و پار کردن باهاشون سکس کنه.پسر نگاهی بهشون انداخت و پا به فرار گذاشت