Sunday, December 24, 2006

بچه هاي رديف جلو...براي كسي كه نمي خواهد صدايش را بشنوند

سالن تاريك بود
صداي زير درام شروع كنسرت رو اعلام كرد
چند ثانيه گذشت تا گوشهاهماهنگي ميخكوب كننده درام و گيتار بيس, شروع محبوبترين آهنگ خواننده رو به ياد بيارند
گيتار الكتريك شروع به نواختن كرد. نور كوچكي روي سه نوازنده افتاد
بچه هاي رديف جلو شروع به سوت زدن كردند . همه سالن غرق تشويق شد
درام صداي گيتار بيس رو توي خودش حل كرد و هارموني زيبايي با گيتار ليد بوجود آورد
رقص دستهاي خواننده روي گيتار ليد محسور كننده بود
حالا همه منتظر صداي خشن خواننده بودند.لبخندي روي صورت خواننده پيدا شد. با خودش گفت :ديگه نميخوام صدام رو كسي بشنوه.دست از نواختن برداشت.گيتار رو به زمين كوبيد و سن رو ترك كرد

Thursday, December 14, 2006

تن تو كو

پسر كنار پنجره نشست و به رگبار تگرگ خيره شد. نسيم خنكي از درز پنجره داخل اتاق مي وزيد. خنكي اجباري ولي خوشايندي بود
تنها نشستي
شاپرك روي شانه پسرنشست و با پرهاي ظريفش گونه هاي پسررا نوازش كرد
پسر گفت:اين هوا تورو هم خونه نشين كرد؟
شاپرك گفت:آره
پسرآهي كشيد و گفت: غم هاي من ...سكوت من ... تنهايي من رو مي فهمي...تنهايي من و معصوميت تو با هم جور شده
شاپرك گفت:وقتي ديدمت واسه اولين بار...نجابت و غمت من رو ياد يه برگ انداخت...ميدوني يه برگ بود كه باهاش دوست بودم...خيلي با شكوه بود...وقتي همه برگها ريخته بودند اون تنهاي تنها مونده بود و توي زمستون روي بالاترين شاخه زندگي مي كرد و منتظر بهار بود...تكيه كلامش هم اين بود"خورشيد بيرون مياد باز
پسرگفت:يادم مياد تني بود مهربون ...به مهربوني تو... تكيه گاهم بود...خاطراتم با اون تن هيچوقت از يادم نميره حتي اگه موريانه ها مغزم رو بخورند
صداي خنده كريهي از موريانه هايي كه توي سقف لونه كرده بودند بلند شد
شاپرك اخمي كرد و گفت:به اونا توجه نكن
موريانه اي جيغ زد: ما صبر مي كنيم
حالا همه موريانه ها با هم جيغ مي كشيدند



Sunday, December 03, 2006

خاطره :آخرين ديدار

اگر دل دلبره ، دلبر کدومه؟ وگر دلبر دله ، دل را چو نومه؟
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون
مامان ...مامان عمو شيرازي اومده پول بده
مادر در حاليكه داشت براي پسر كوچولوش آب ميوه ميگرفت و با اون محبت هميشگيش به پسرعزيزش نگاه ميكرد پول را بهش داد
بشم، واشم از این عالم بدر شم بشم از چین و ماچین دورتر شم
• بشم از حاجیان حج بپرسم که این دیری بسه یا دورتر شم
پسر كوچولو پول رو گرفت و به مامان گفت مامان يعني چي؟ عمو شيرازي چي گفت؟مامان دستي به صورت پسر كشيد و گفت نميدونم عزيزم اما... بوي جدايي ميده
عمو شيرازي پيرمردي بود كه لباس هاي كهنه مي پوشيد و شلوارش فقط تا بالاي قوزك پاش بود كفش پاش نميكرد و ريش بلند و صورت سياهي داشت.صبح ها كه ميشد راه ميفتاد تو كوچه ها و شعراي بابا طاهر رو ميخوند وسهم اون روزش رو از خونه ها ميگرفت
دلا، خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو ، که خوبان این پسندند• متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی آن ، گروهی این پسندند
عمو شيرازي ...عمو شيرازي وايسا
عمو شيرازي وايساد پسر كوچولو دويد و پول رو بهش داد...توي اون كوچه تنها پسري بود كه عمو شيرازي بوسش ميكرد
اينبار عمو شيرازي دستش رو گذاشت زير چونه پسر كوچولو و لباش رو بوسيد
پسر:عمو اون شعر رو بخون كه من دوست دارم
عمو شيرازي خوند:ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد• بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
عمو راه افتاد و رفت
استاد...
استاد ادبيات با صداي يكي از دانشجويان از فكر عميق بيرون اومد
استاد:آه...بفرماييد
دانشجو:استاد براتون نگران شدم چند دقيقه اي هست كه كسي تو كلاس نيست ولي شما نشستين وبه ديوار خيره شدين
استاد گفت:شب تاریک و راه باریک و من مست و قدح از دست ما افتاد
شاگرد با شادي گفت:بابا طاهر