شیاطین
آدام در گوش کریس گفت:همین الان آبراهام از دیوید می خواد که به کلیسا بریم.آبراهام گفت:دیوید بیا بریم کلیسا.کریس تعجب کرد.بار چندمی بود که پیش بینی های در گوشی آدام درست از آب در می آمد
به کلیسا که رسیدند آدام در گوش کریس گفت:الان آبراهام پیشنهاد می کند که بالای برج کلیسا بریم.آبراهام رو به بچه ها کرد و گفت:دلم می خواد بالای برج رو ببینم.شیفتگی کریس نسبت به آدام چند برابر شد.آدام همیشه درست پیش بینی می کرد
وقتی داشتند پله هارو بالا می رفتند آبراهام آدام را کناری کشید و گفت:حالا نوبت منه.آدام مخالفت کرد.آبراهام که صداش از شهوت می لرزید گفت:نقش ها رو عوض می کنیم تو خورشید و خواهی داشت و من ماه رو
گردش بالای برج تمام شد و به پایین راه پله رسیدند.پدر روحانی در حالیکه سینی پر از کیک های کوچک سیب در دست داشت رو به کریس و دیوید کرد و گفت:پسران عزیزم امیدوارم که از کیک های من خوشتون بیاد...آغوش کلیسای من به رو ی شما همیشه باز هست.پدر رو به آدام و آبراهام کرد و چشمکی زد و گفت:حالا ابر رو هم در اختیار دارید
به کلیسا که رسیدند آدام در گوش کریس گفت:الان آبراهام پیشنهاد می کند که بالای برج کلیسا بریم.آبراهام رو به بچه ها کرد و گفت:دلم می خواد بالای برج رو ببینم.شیفتگی کریس نسبت به آدام چند برابر شد.آدام همیشه درست پیش بینی می کرد
وقتی داشتند پله هارو بالا می رفتند آبراهام آدام را کناری کشید و گفت:حالا نوبت منه.آدام مخالفت کرد.آبراهام که صداش از شهوت می لرزید گفت:نقش ها رو عوض می کنیم تو خورشید و خواهی داشت و من ماه رو
گردش بالای برج تمام شد و به پایین راه پله رسیدند.پدر روحانی در حالیکه سینی پر از کیک های کوچک سیب در دست داشت رو به کریس و دیوید کرد و گفت:پسران عزیزم امیدوارم که از کیک های من خوشتون بیاد...آغوش کلیسای من به رو ی شما همیشه باز هست.پدر رو به آدام و آبراهام کرد و چشمکی زد و گفت:حالا ابر رو هم در اختیار دارید