چشمانش
پاشو ببينم ... هوي با توام...پاشو
پسر چشماي خسته اش رو نيمه باز كرد
پيرمرد درب و داغوني زل زده بود به چشماش
پيرمرد سيگار خاموشش رو از گوشه لبش برداشت و گفت:اينجا جاي منه
پسر:خيلي خوابم مياد آقا...بذارين بخوابم لطفا...بذارين...پسر در حاليكه حرفش ناتموم موند خوابيد
پيرمرد:اي بابا يه شب رفتيم اين دور و بر بگرديم دل واموندمون وا شه...پاشو مشتي
پيرمرد شروع به تكون دادن پسركرد
پاشو بچه اينجا جاي منه...نكنه بنگ زدي؟معتادي؟هوي پاشو
پسربه زور از خواب بلند شد و روي نيمكت نشست رو به پيرمرد كرد و گفت:نميذاري بخوابم چرا
پيرمرد عصباني شد و گفت:لامصب من نميذارم تو بخواي يا تو كه اومدي جاي من خوابيدي
پسر:جاي شما؟ولي همين يه ساعت پيش دربون پارك هر چي پول داشتم گرفت و گفت اينجا بخوابم
حالا پيرمرد به خوبي چشمان پسررو ميتونست ببينه...باور كردني نبود انگار كه پسر خودش با اون چشماي شهلا جلوي روش نشسته بود
دستش رو رو شونه پسر گذاشت و خواست حرفي بزنه اما پشيمون شد گفت:پاشو پسرم من نايي ندارم واسه چونه زدن
پسركه حالا چشماش پر اشك شده بود گفت :آقا من كجا برم
پيرمرد براي چند ثانيه به چشماي پسرنگاه كرد و گفت:هيچ جا ...تو غريبي...از من كه چيزي نمونده ...همين روزا غزل رو ميخونم...بخواب بابا جون
پسر چشماي خسته اش رو نيمه باز كرد
پيرمرد درب و داغوني زل زده بود به چشماش
پيرمرد سيگار خاموشش رو از گوشه لبش برداشت و گفت:اينجا جاي منه
پسر:خيلي خوابم مياد آقا...بذارين بخوابم لطفا...بذارين...پسر در حاليكه حرفش ناتموم موند خوابيد
پيرمرد:اي بابا يه شب رفتيم اين دور و بر بگرديم دل واموندمون وا شه...پاشو مشتي
پيرمرد شروع به تكون دادن پسركرد
پاشو بچه اينجا جاي منه...نكنه بنگ زدي؟معتادي؟هوي پاشو
پسربه زور از خواب بلند شد و روي نيمكت نشست رو به پيرمرد كرد و گفت:نميذاري بخوابم چرا
پيرمرد عصباني شد و گفت:لامصب من نميذارم تو بخواي يا تو كه اومدي جاي من خوابيدي
پسر:جاي شما؟ولي همين يه ساعت پيش دربون پارك هر چي پول داشتم گرفت و گفت اينجا بخوابم
حالا پيرمرد به خوبي چشمان پسررو ميتونست ببينه...باور كردني نبود انگار كه پسر خودش با اون چشماي شهلا جلوي روش نشسته بود
دستش رو رو شونه پسر گذاشت و خواست حرفي بزنه اما پشيمون شد گفت:پاشو پسرم من نايي ندارم واسه چونه زدن
پسركه حالا چشماش پر اشك شده بود گفت :آقا من كجا برم
پيرمرد براي چند ثانيه به چشماي پسرنگاه كرد و گفت:هيچ جا ...تو غريبي...از من كه چيزي نمونده ...همين روزا غزل رو ميخونم...بخواب بابا جون
25 comments:
تنها تر از هميشه
دلتنگتر از بودن ما
جايي همين نزديكي ها
خدايا
كمي گرفتار بودم ولي همه پستهاتو خوندم
موفق باشي
سلام
چه طوری؟
خیلی داستانت قشنگ بود و غمناک
موفق باشی
راستی منم به روزم
اگه بیای خوشحال میشم
قربانت
بای بای
دلم واسه پیرمرده سوخت
Khoshhalam ke ba webloget ashena shodam.Felan nazari raje be karat nemitoonam bedam choon in khat ablahane fingilish hesabi asabamo khord mikone.Bemanad baraye baad ba horoofe farsi.
سلام مهدی جان.
باز از اون داستانایی که یه دنیا حرف توشه ولی خاموش میشه و گذر می کنه...
جالب بود. خوب بود. عجیب بود. ملموس و دردآور!
گفتند : شلاقت مي زنيم
گفتم : تبسم نمي كنم
دوستان عزیز وبلاگ پسری بر بال رنگین کمان 2 مسدود شد از این به بعد در شماره سه آن خواهم نوشت
تو قلب منی برای این پر دردی
تو عمر منی برای این کوتاهی
پسر خوب بهم سر بزن آدم دوست همجنسگراش رو تنها نمی زاره
بوي غربت مياد ... به ياد خاطرات افتادم
عزیز دلم دو کلام حرف حساب شد منفی بازی بعد اون شعر که مال من نیست من از تو که یک نویسنده وبلاگی این توقع رو نداشتم من می خواهم با تو دوست باشم البته بهت بگم که از اظهار نظرت خیلی خوشحالم حالم از به به به هم می خوره دوستدار تو هم قبیله
ممنون که سر زدی منفی بافی یک پسر گی رو می شه بخشید
کاش پیرمرد بیخیال نمی شد اونوقت حتما پسر ...هیچی اصلا بذار بخوابه
hich ki nemidoneh shayad vaghean pire mardeh
mikhonam mikham zod tar bemireh
kash hamishe mimord
kash hamishe bemireh
dosesh daram
kash bemireh
bemireh
ham man ham on pire mardeh jelf ham on ke khoddeet midoni cheghad dosesh daram
adami dar alame khaki nemiaayad be dast alami digar bebayad sakht vaz noo adami
چه غم سنگین و سوزناکی
سلام..چظوری ؟ قشنگ بود اما فکر می کنم هی داری غمگین تر و غمگین تر می نویسی...امیدوارم روحیه مبارزه رو از ست نداده باشی و مشکلات رو ریز ببینی
جايت را با من تقسيم كن
آرزويت را تقسيم كن
mesle hamishe ghashang bood
بازم مثل همیشه ، از خوندن مطلبت کیف کردم .
عجب قصه اي نوشتي شما....
ببخشید که خیلی وقته سر نمیزنم. داستانش طولانیه. وووش خیلی قشنگ بود. دلم سوخت...هم برای پسره هم برای پیرمرده. حالا نمیتونن با هم قسمت کنن. هه هه :) زیبا بود
to ro khoda inghadr talkh nanevis... delam kheili gereft.
پسری بر بال رنگین کمان مسدود شد. ده بار مسدود شد. اما در بلاگ اسپات هنوز هستم. جریان دارم/. نرم نرم. . .
سلام. داستان جدید؟
salam mehdi e azizam .
ziba bood va albate tame gase dard dar on peyda bood , mesle hamishe az khondanesh lezat bordam .
movafagh bashi .
Post a Comment