سرمستي ناشي از خواب
پسر با صداي زنگ در از خواب بيدار شد.احساس سرمستي ناشي از خواب خوبي كه داشت مهربانش كرده بود
پسر: كيه؟بفرمايين؟
صداي خسته مرد جواني را از پشت آيفون شنيد:منزل عشق؟
پسر تعجب زده گفت :فكر نميكنين آدرس رو اشتباه اومدين
مرد چوان:هفت سال هست كه در هر خونه اي رو ميزنم .آدرسي ندارم
پسر به سمت در رفت و در را باز كرد .به مرد جوان نگاهي انداخت.خسته بود
پسر :اگه دوست دارين ميتونين بياين داخل و كمي استراحت كنين
مرد جوان:نه . بايد آدرس عشقم رو پيدا كنم
پسر: كيه؟بفرمايين؟
صداي خسته مرد جواني را از پشت آيفون شنيد:منزل عشق؟
پسر تعجب زده گفت :فكر نميكنين آدرس رو اشتباه اومدين
مرد چوان:هفت سال هست كه در هر خونه اي رو ميزنم .آدرسي ندارم
پسر به سمت در رفت و در را باز كرد .به مرد جوان نگاهي انداخت.خسته بود
پسر :اگه دوست دارين ميتونين بياين داخل و كمي استراحت كنين
مرد جوان:نه . بايد آدرس عشقم رو پيدا كنم
10 comments:
خوب من سلام
ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی
و ممنون از لطفت
امید که همواره خوب و موفق باشی
دوستدارت پوریا
حالا كمي درنگ
بهش بگو پیداش نکنه چون تمام شکوهشو از دست می ده
شاید بهتره همه عمر بگرده!!!آخه ته ته عشق واقعی این دنیا نخواهد بود...به من هم سر بزن..امیدوارم همه با عشق یا بی عشق ...راضی زندگی کنیم
age eshghi peyda beshe
باید به جای اینکه دنبال عشق میکرد چشمشمو باز میکرد و میدیدش...عشق چیز عجیبیه
گفت آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست
خانه عشق كجاست..در فلق بود كه پرسيد سوار...ضمنا من اومدم عزيزم
7 saal...
سرش سنگین بوود
دلش میخواست
اشتباهی اوومده بوود
کجا میری حالا
...
Post a Comment