Monday, June 26, 2006

كافه دهكده گرگنما ها


اينجا كجاست
اينجا دهكده گرگنما هاي خوبه
خفاش اول كمي ترسيد. پرسيد:گرگنماي خوب هم داريم
خفاش بزرگتر جواب داد:اينا زماني كه گرگنما ميشن فقط به خون آشام هاي بد حمله ميكنن
شب پره اي كه اطراف اونها مي پريد متوجه صورت حيرت زده خفاش جوان شد
خفاش جوان :تا اينجاي مسافرتمون چيزاي خيلي خوبي يادم دادي اما اين يكي عجيبه
قبل از اينكه خفاش بزرگتر حرفي بزنه هيولايي به شكل گرگ خرامان از زير درختي كه دو خفاش روي آن استراحت ميكردند گذشت
خفاش بزرگتر:اين ها با همه خون آشام ها بد نيستند هرچند خوب هم نيستند باهاشون.مثلا به ما يا پشه ها يا خون آشاماي ديگه...خفاش جوان بين حرف هاي خفاش بزرگ گفت:زالو ها ...داراكولا ها ...خفاش بزرگتر گفت:بله به ماها كاري ندارن اما دراكولا ها.اين ها با بعضي از دراكولاها مشكل اساسي دارن
خفاش جوان :با كدوماشون؟خفاش بزرگتر ادامه داد:دراكولاهايي كه براي زنده موندن به بچه ها و زن ها حمله ميكنن
صداي ضعيف شب پره بحث بين دو خفاش رو متوقف كرد.شب پره گفت:اينجا هميشه آماده جنگ با دراكولا ها هستند.بعد از اين حرف خيلي نرم پريد و به سمت كافه دهكده رفت

20 comments:

Anonymous said...

درود
چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید.
دیدگاه شما نسبت به گرگ‌نما عالی بود.
چون همه دید منفی دارند اما شما به زیبایی جنبه‌ی مثبت به آن دادی
بدرود

Soulmate said...

یاد گرگ بیابان افتادم. اما چرا مرد ها مستحق کشته شدن برای تامین بقای دراکولا ها هستند؟ (اینجا جاش نیست، اما یه کم بوی نگاه مرد سالار میده که چون زنها ضعیفن کسی تباید بهشون حمله کنه اما مرد ها اشکال نداره!)(تورو خدا حیفت نمیاد از مرد ها؟) اما فضای لضیفی که آخرِ متن با اشاره به نرمی و پرواز و کافه و دهکده ایجاد کردی، خوب به تنِ حکایت چسبید.خونسردی خاصت در حکایت کردن هم اینجا تکرار شد، که من خوشم میاد ازش.

آدم آهنی said...

می ترسم
تو آینه دندونامو -دوباره- نگاه می کنم

Unknown said...

خیلی باحال بود...ادامه هم داره؟
I hope so :D

Anonymous said...

اقا من بازم هیچی نفهمیدم هر چقد من راحت می نویسم تو
اصلا بی خیال شما به کسایی که جواب ایمیل شون و نمی دی میگی عزیز؟

Anonymous said...

دراکولا ها همه جا هستن . اونا همیشه دنبال شکارن . دنبال شکار ... اونا پارک دانشجو میرن . اونا پل کریم خان میرن اونا پارک شهر میرن . اونا هر جا که بتونن شکار پیدا کنن میرن . کاش تموم بشن......

Anonymous said...

به قول بچه پررو ، زیبا نوشته بودی . ولی خوب ، مشکل از منه که زیاد نتونستم مفهوم مطلبت رو بگیرم .

Anonymous said...

واقعا ایمیل های من و نمی گیری؟پس من بیخیال می شم

Anonymous said...

این قبلیه من بودم رییس

Mohamad said...

درود
خيلی خنده داره
داستان رو نمی گم ها!اين دوستامونو می گم که گفتن هيچی نفهميدن اما می گن باحاله!!!داستانت(البته شايد بهتره گفت شرت استوری)خيلی فانتزی است!اصلا يه فانتزی است خودش!وخب ملت هم حق دارن که سر در نيارن!!!به هر حال ادامه بده عزيز!البته نخوردن ترشی فراموش نشود!!ا

Anonymous said...

دیری نرفت و رفت چه دیر/اینک ...تضاد/چون لبه ی تیغ/در خط دیدمان پرواز می کنند

پسر قبیله said...

به هر حال گرگ نما هستن ديگه. يعني همينجوري خوبن. با همه خوبي ها و ضعف هاشون. با تمام مردسالاريشون. با تمام حق به جانب بودنشون. خوبيش اينه که انسان نما نيستن

Anonymous said...

سلام دوست خوبم
امید که همیشه خوب و سلامت باشی
وبلاگت زیبا ساده و جالب بود من از خواندن مطالبش لذت بردم فقط آرزو میکنم همیشه باشی.
همیشه بنویسی و از نوشتن خسته نشوی.
راستی از اینکه به من سر زدی خوشحال شدم خیلی هم خوشحال شدم
شاد باشی

Anonymous said...

nmidonam chi bagam ha khob tahala ba in masale movaje nabeshodam

Roozbeh Ettehad said...

چه جالب باید باشه کافه دهکده گرگنما ها

Anonymous said...

چه زيبا مي انديشي .... به ديدارم بيا گاهي .... من مير هستم ...

Anonymous said...

دوست من سلام:
راستش هرچه می‌گذرد متاسفانه داستانکهای تو هم ضعیفتر می‌شود. هرچند یکی از شرایط داشتن مخاطب در محیط سایبر به روز بودن است اما لازم نیست حتماً داستان بنویسی!
توصیه می‌کنم مدتی به خودت استراحت بده و بیشتر مطالعه کن. مینی مال بخوان. فرم و ابزار زبان را یاد بگیر و این ابزار را درونی کن. هنوز اعتقاد دارم که نوشتن داستانک از داستان کوتاه سخت تر است و نوشتن داستان کوتاه از رمان سختتر!
پس کمی به قول فاکنر عرق ریزی روح بکن و نگاهت را حساس تر کن.


شادزی

Anonymous said...

امروز روزیست که جوانان ما با فریاد های دلخراش به آغوش مرگ پناه جستند و رفتند....

یاد بود هجدهم تیر

Anonymous said...

فروشي.....فروشي
كفش نوزاد
پوشيده نشده
به احساس و قلمتان غبطه مي خورم زيبايند
پايدار باشيد

Anonymous said...

من يه گرگينه هستم