Thursday, July 13, 2006

سرمستي ناشي از خواب

پسر با صداي زنگ در از خواب بيدار شد.احساس سرمستي ناشي از خواب خوبي كه داشت مهربانش كرده بود
پسر: كيه؟بفرمايين؟
صداي خسته مرد جواني را از پشت آيفون شنيد:منزل عشق؟
پسر تعجب زده گفت :فكر نميكنين آدرس رو اشتباه اومدين
مرد چوان:هفت سال هست كه در هر خونه اي رو ميزنم .آدرسي ندارم
پسر به سمت در رفت و در را باز كرد .به مرد جوان نگاهي انداخت.خسته بود
پسر :اگه دوست دارين ميتونين بياين داخل و كمي استراحت كنين
مرد جوان:نه . بايد آدرس عشقم رو پيدا كنم

10 comments:

Anonymous said...

خوب من سلام
ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی
و ممنون از لطفت
امید که همواره خوب و موفق باشی
دوستدارت پوریا

Anonymous said...

حالا كمي درنگ

Anonymous said...

بهش بگو پیداش نکنه چون تمام شکوهشو از دست می ده

Anonymous said...

شاید بهتره همه عمر بگرده!!!آخه ته ته عشق واقعی این دنیا نخواهد بود...به من هم سر بزن..امیدوارم همه با عشق یا بی عشق ...راضی زندگی کنیم

Anonymous said...

age eshghi peyda beshe

Unknown said...

باید به جای اینکه دنبال عشق میکرد چشمشمو باز میکرد و میدیدش...عشق چیز عجیبیه

Anonymous said...

گفت آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست

Anonymous said...

خانه عشق كجاست..در فلق بود كه پرسيد سوار...ضمنا من اومدم عزيزم

Anonymous said...

7 saal...

saaye e tariki said...

سرش سنگین بوود
دلش میخواست
اشتباهی اوومده بوود
کجا میری حالا
...