مزدور های بدون مزد مانده
ضربه های سنگین مشت و لگد بی هدف اما مستقیم رو سر و بدن بی حس پسرک فرومی اومد. یک متری اون طرفتر صدای خنده های نفرت انگیز پسر جوانی تو صدای خورد شدن استخوان ها قاطی می شد. کار لاتهای پایین شهر تموم شد. اومدن طرف پسر جوان خندون و بهش گفتن:آقا خوشگله اینم کاری که خواستی.دهنش رو ...یدیم.حالا نوبت تو هست و قولت
پسر به لاتها قول داده بود وقتی بی افش رو لت و پار کردن باهاشون سکس کنه.پسر نگاهی بهشون انداخت و پا به فرار گذاشت
پسر به لاتها قول داده بود وقتی بی افش رو لت و پار کردن باهاشون سکس کنه.پسر نگاهی بهشون انداخت و پا به فرار گذاشت
19 comments:
باورم می شه. گاهی عشق ممکنه به نفرت تبدیل بشه. اما تا این حد؟ چند درصد واقعیه؟
سلام .
مثل هميشه ، كـــــــــــــــــــــــوتاه و عالي بود .
پاينده باشي . . .
نمیدونم... این جوری دوست ندارم
تجربه ای شد واسه لاتها
چقدر اين زندگي كردني است؟
دارم اون لحظه رو تصور مي كنم كه پسر جوون همونجوري كه داره مي دوه ، پاش گير كنه به يه چيزي و بخوره زمين
دلم براي كدومشون مي سوزه؟
همشون؟
هيچكدوم؟
...
دل سوختن؟چرا نکته ی فرعی؟
سلام کجایی؟
به ما سر نمی زنی!
لاتها که همیشه حقشون همینه...حتی بدتر...ولی اونیکه اسخوناش میشکست رو نمیدونم!!
kash marze beine eshgho nefret vazehtar bood!
kash marze beine eshgjo nefrat vazehtar bood...
دلش خوشه مگه می شه به این راحتیا فرار کرد؟
راست می گه گیرش میارن . اگه هم فرار کنه یه وقتی یه جایی یه کسی استخوناش و می شکونه و بی اف ش فرار می کنه
راستی ممنون که اومدی و خوندی
kootahe doost dashtani haye man
hameye post ha ro dobare khondam .
hamash ro
hata kootah ro
doostet daram
کسانی که خودشونو واسه خواسته های عجیب دیگرون به خطر میندازن قطعا واسه تحقق خواسته های خودشونم جون همون طرف رو به خطر میندازن
موافقم
گیرش میارن و طوری می مالوننش که دیگه نشه با خاک اندازم جمعش کرد
این طبیعت خاص اینگونه اعماله
آخر خوشی نداره
هیچ وقت نداشته
خشونت زيادي تو اين پست بود كه هنوزم بعد از 9 روز اذيتم مي كنه ... شايد تقصير منه كه سعي كردم مطلبت رو تصويري بخونم ... اما مي دونم كه تقصير تو نيست ... چون از چيزي حرف مي زني كه مشابه و موازيش به وفور ديده مي شه ... حالا نه لزوماً بي اف يا هر چيز ديگه
تو بنويس كوتاه ... اين منم كه بايد خودم رو با خوندن واقعيت و اذيت شدن وفق بدم
وااااي يه جور بدي شدم!!!يعني چي ممكنه بشه كه آدم بتونه با خنده شاهد كتك خوردن كسي بشه؟!؟!؟حالا واسه چي فرار كرد مثلا!!!به چي ميخواست وفادار بمونه؟خودش؟....راستي من نصفه نيمه برگشتما
وبلاگت خوبه و جالب اما....
خيلي باهاش حال كردم.انتقام شيريني بود.دمت گرم كوتاه!
Post a Comment