Saturday, February 10, 2007

پرنده مهاجر...تقديم به روح مادر سعيد

دسته دسته پرنده هاي مهاجر آسمان شهر رو زيبا كرده بودند. رهبر پرنده ها به پايين نگاه كرد.چند صد متر پايينتر زير بال همسفر هاش پسر كوچولويي با مادرش داشتن به بالا نگاه مي كردن.پسر كوچولو دست مادر رو گرفته بود و سرش رو تا اونجا كه مي تونست عقب برده بود تا همه پرنده هارو ببينه . شكل هشت مانندي شبيه شكل دسته پرنده هاي مهاجر بين دست هاي مادر و پسر بوجود اومده بود.رهبرپرنده ها از كشف شباهت بين اين دو شكل لذت برد و با خودش گفت:اون پسر خيلي خوشبخته كه پيش مادرش هست...آهي كشيد .نگاهش رو از زمين گرفت و به جلو نگاه كرد
مامان پرنده ها دارن كجا مي رن؟ اينجانمي مونن؟اينجا رو ديگه دوست ندارن؟
مادر پسرش رو بغل كرد و گفت:هنوزم دوست دارن عزيزم .دارن ميرن پيش بهار. تو سرنوشتشون نوشته كه به عشق بهار سفر كنند .گلكم پرنده ها هيچوقت يه جا نمي مونن
مامان بهار همونيه كه عيد ميشه؟
آره عزيزم
مامان كي به پرنده ها ياد داده برن؟
خدا عزيزم
خدا چه شكليه مامان؟
خدا شكله بهاره عزيزم
پس پرنده ها ميرن پيش خدا؟
آره عزيزم ميرن پيش خدا
مامان بهار شكل گله مگه نه؟
آره عزيزم...شكل تو...شكل گل
مامان ما كه اينجا گل داريم چرا نمي مونن همين جا...كنار گل هاي ما؟منم كه اينجام.مگه من شكل گل نيستم؟
اينجا بودن عزيزم حالا بايد برن جايي كه يه پسر كوچولوي خوشگل و گل ديگه مثل تو اونجا هست
مامان اون شكل منه؟
آره عزيزم
مامان خدا شكل بهاره ...بهار شكل گل ...مامان گل هم شكل منه...من شكل خدام ...اون پسر كوچولو شكل من
پسر كوچولو قيافه متفكرانه گرفت مامانش رو بوسيد و گفت:مامان فهميدم خدا چه شكليه
مادر لبهاي پسر رو بوسيد و با خودش گفت خدا رو بوسيدم

32 comments:

Anonymous said...

کوتاه عزيز همواره زيبا مينويسی .....
قلمت زرين...
فکرت ژرف....
و قلبت زيبا باد...

Anonymous said...

چه تعبیر قشنگی !

Anonymous said...

تو مثل لطف بهاري پر از شكوفه خواندن
تمام هستي من شد ميان شعر تو ماندن

Anonymous said...

بله ÷رنده ها به سوی بهار و او نیز

گاهی خودخواه می شم

میگم کاش بمونن ÷رنده ها اما ÷رنده ها اگه ÷رواز نکنن که دیگه ÷رنده نیستن

خیلی خوبه که تو هستی
راستی تو هم ÷رنده ای ؟؟؟

من که نیستم اما کاش بلد بودم ب÷رم

Anonymous said...

وای خیلی محشر بود ...
خنک و لذت بخش...
سبز باشی.

Anonymous said...

داستان جالبيه........ولي راستشو بخواي من ازش سر درنياوردم

Anonymous said...

nice story :*

Anonymous said...

فوق العاده بود... فوق العاده حسی ناب القا کرد ممنونم

Unknown said...

خوش به حال اون مامان[بوسه] کاش بچه میموندیم حداقل پاک بودیم
یادش به خیر یه زمانایی تو بلاگر عالمی داشتیم
یه سوال آدرس منو از کجا پیدا کردی[نیشخند]
یه حرف درگوشی[چشمک]:
میتونی بیای و هرچه میخواهد دل تنگو تونگت بگی مخصوصاَ راجبه آهنگ چون حالا که میخواستی یه چیزی بگی بده که گوش ندم[بدرود]

Anonymous said...

سیستم بلاگرو من یادم رفته بجای آدرس وبلاگم آدرس پروفایلمو زد[خنده]
واسه همین دوباره نظر میدم و لینکو میذارم

Anonymous said...

دیگه دارم شاکی میشما چرا اینجوریه؟؟؟
WwW.masvivality.blogfa.com

Anonymous said...

واقعا داشت خدا را میبوسید

Anonymous said...

ye rooz do ta peyghambar dashtan miraftan ye sad tomani peyda mikonan ke saresh dava mishe avali mige tas bendazim har ki bishtar ovord male oon. oon yekiyam mige bashe bad mindazano avali miyare 6 dovomi mindaze 7 miyare bad avali mige khak be saret !! bara sad toman mojeze kardi.

http://dozdedela-blueking.blogfa.com/

Anonymous said...

سلام
قلمت به سلامت باشه
پيروز باشي

آدم آهنی said...

حالا پرنده ها -جدی- کجا می رن؟

Anonymous said...

آره.......من گاهي فقط مي خواهم بروم......فقط

Anonymous said...

جايي كه آتيش نداره. امنه و آروم.

Anonymous said...

ye torke zang mizane be mobile dostesh . bad on khanome mige moshtarake morede nazar dar dastras nemibashad torke mige bikhial khodet chetory?

aram said...

كنار درختي بزرگ
گاهي
تكيه ميزنه پسري كوچك
شايد
روزي دوباره او از بهشت
بياد
دست نازش منتظر دستهاي اونه
سالهاست

Anonymous said...

از خاطره هاي گذشته ام
به ياد مي آورم روزي را که پرنده خواهم شد
...
و خدايي که هيچوقت در اين نزديکي ها پرسه نمي زند

Anonymous said...

زاهد خلوت نشین دوش بمیخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست
دوش بیک جرعه می عاقل و فرزانه شد
عزیزان به روز هستم........
نگاهی و لطفی........

Anonymous said...

La la la
La la la la la
La la la
La la la la la
La la la
La la la la la
La la la
La la la la la

I just can`t get U out of my head
Boy your loving is all I think about
I just can`t get U out of my head
Boy it`s more than I dare 2 think about

La la la
La la la la la

I just can`t get U out of my head
Boy your loving is all I think about
I just can`t get U out of my head
Boy it`s more than I dare 2 think about

Every nite
Every day
Just 2 B there in your arms

Won`t U stay
Won`t U lay
Stay 4ever and ever and ever and ever

La la la
La la la la la
La la la
La la la la la
La la la
La la la la la
La la la
La la la la la

Anonymous said...

یه لحظه دلم خواست پرنده باشم تا هیچ وقت یه جا نمونم

Anonymous said...

che begoyam ke sokot sarshar az nagoftehast..

Anonymous said...

گاه سکوت از هر حرف ناگفته ای زیبا تر است...بچه که بودیم انگار روح خدا در کالبدمان مسخ نشده بود هنوز....بچگی...

Anonymous said...

هر کسی دوتاست .
و خدا یکی بود .
و یکی چگونه می توانست باشد ؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست .
و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت
حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم .
و حرفهایی است برای نگفتن ...
حرف های خوب و بزرگ و ماورائی همین هایند .
و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد ...
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت .
درونش از آنها سرشار بود .
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد ؟
و خدا بود و عدم .
جز خدا هیچ نبود .
در نبودن ، نتوانستن بود .
با نبودن نتوان بودن .
و خدا تنها بود .
هر کسی گمشده ای دارد .
و خدا گمشده ای داشت ...

علی شریعتی

Anonymous said...

تشويق تشويق تشويق
سلام.واقعاً عالي بود دوست عزيزم.بخصوص اين داستان كوتاه.آدمي رو به وجد مياره.اينكه ما هم وجودي از خداييم رو به زيبايي بيان كرديد.ممنون و سپاسگذارم بابت اين حس زيبا
داستان جوكر رو زياد نپسنديدم.جاي كار داشت.كمي بيشتر.دوست دارم يكبار ديگه بنويسيدش.ممنون.
شعبده بازي هم قشنگ بود.ولي منظور رو كامل نرسونده بود.
با انتقام موافق نيستم.ولي خوب نظر شخصيتونه.كشورم رو هم دوست دارم.درسته كه عيب و ايراد زياد داره.ولي هيچ چيزي جز خودش بي ايراد نيست.ديگه مخلوق...
تن تو كو...جالب بود
خاطره،اين رو هم خيلي پسنديدم.واقعاً قشنگ بود.همين اتفاقات به ظاهر كوچيك هستند كه زندگي رو مي سازند و تاثير ميزارن
در كل از اين ساعتي كه توي بلاگتون بودم لذت برم و بابت همه ي اينها ازتون ممنون
اينكه چرا فكر مي كردم شما دختريد شايد بخاطر اينكه از طريق بلاگ ندا عزيز باهاتون آشنا شدم و چون قبلاً يه سري اتفاقات افتاده بود كه طولاني و بي مفهوم ميشه اگه بگم،شايد به اين دليل اصلاً به اينكه شما خانم يا آقا هستيد فكر نكردم
...خوش باشيد و موفق دوست عزيز...

Anonymous said...

گیس سفید ، ابرو سفید
مادر بزرگ
سیاه بخت رو سفید
مادر بزرگ
بی صدای ناامید گوشه گیر
قصه گوی دیگه لب بسته ی پیر
قصه های تو هنوز یادمه
قصه ی ساده نارنج و ترنج
قصه ی خارکن و دیو و پیرزن
قصه سیمرغ و اژدها و گنج .
.............................
جالب بود خیلی جالب من که خیلی خوش اومد

Anonymous said...

با اجازه من لینکتون کردم

Anonymous said...

دوستان خوب
مدتی است متاسفانه و یا خوشبختانه شاهد اتفاقات و حرف هایی هستیم. جامعه جنسی تحت فشار ما مشکلات بسیار زیادی داشته و دارد و این مسائل تنها باری است اضافه بر دوش و دردی اضافه در دل ما. مایلم به سهم خودم سر و سامانی به این حرف ها بدهم. نمی خوهم بی دلیل و تنها از روی احساسات طرفداری/محکوم کنم چون نه قاضی هستم نه عالم و نه مدعی.
وبلاگی ایجاد کرده ام و از شما خواهش می کنم به آن سر بزنید و به دوستان خود نیز معرفی کنید

آدرس وبلاگ:

www.rahkar.wordpress.com

Anonymous said...

من وقتی میگم دیوانه این پستم یعنی دیوانه این پستم

پ.ن : ممنون بابت دلگرمیت! دوستم

Tasvir Yek Zan... said...

سلام خوشحالم که وبلاگ منو می خونی این نوشتت خیلی لطیفه تعبیری زیبا از دنیای که این تعابیر از چشم و دید ما در پی روز مرگی فرامش شده فراموش.