Friday, September 01, 2006

بازنده

پسر نگاهي به ساعت انداخت.هنوز نمي شد بگي كه دير اومده. پيش خودش گفت:آره تو راست ميگي اصلا دير نكرده سه ساعت كه چيزي نيست
يه چشمش به آيفون بود و يه چشمش به تلفن.از بي اف هاي قبليش و كاراشون ياد گرفته بود كه با يه بهانه نبايد همه چيز رو بهم زد. پيش خودش فكر كرد اگه اونموقع ها ...اون قبل ترا انقدر بهانه گير نبودم اونام عشقم رو مفت نمي فروختن...من نحس هستم
به ساعتش نگاه كرد. پنج ساعت شد...چه زود...اگه ميخواست منو ترك كنه اينجوري نبايد ترك ميكرد...هنوز خيلي چيزا بود كه ميخواستم بهش بگم
از اتاق بيرون رفت. پله هارو با استرس خاصي رد كرد.در رو باز كرد و رفت كنار باغچه كوچيك خونه. سنگ كوچيكي برداشت و با عجله داخل خونه شد. پله هارو با سرعت طي كرد و در اتاق رو باز كرد.ساعت ديواري بهش ياد آوري كرد كه هفت ساعت گذشته.مثل روزهاي گذشته امروزم هفت ساعت منتظر موندم
جلوي آينه قدي وايساد.روبه تصوير خودش كرد و فرياد زد:دوباره باختم
تصوير پسر سنگي كه تو دست داشت به سمت پسر پرتاب كرد و پسرخيلي ساده شكست.تصوير آهي كشيد و راهش رو كشيد و رفت

21 comments:

Shine said...

هفت ساعت انتظار... هفت عدد خاصیه... مفهوم خاصی داشته.. مطمئنم

aram said...

بارها شكسته ام
اينبار با دستاي تو
ولي اين آخرين بار نبود

Anonymous said...

از جستن یابنده را پیشی ، و جوینده را به وی نه ، که به خویشی
پس جستن گم است و جوینده محروم

Anonymous said...

کاش می شد همیشه جای تصویر بود ورفت گاهی حتی بدون آه

Anonymous said...

زيبا مي نويسي

اما كهنه و قديمي

مي دوني وقتي به اون روزا فكر مي كنم

مي بينم كه ...

بازم مرام خدا رو برم

بازم بيا ائن دور و برا

Anonymous said...

و من مي مانم به انتظار تيپايي ديگر
شاد باشيد

Anonymous said...

شکسته می‌شوم از بار غصه‌ها

Anonymous said...

آینه میشکنه هزار تیکه میشه اما باز تو هر تیکش عکس منه عکس با دهن کجی بهم میگن چشم امیدو نگیر از آسمونو

Anonymous said...

چرا نمی آیی ؟؟؟؟

آدم آهنی said...

تقصیر خودشه که شیشه ایه و شکستنی

Anonymous said...

سلام دوست عزیز
امید وارم موفق باشی
من یه وب راه انداختم
خوشحال میشم به من سر بزنی
فعلا
بای

Anonymous said...

من آپم دوست عزیز با نظرات همیشه خوبت مرا مهیمان اقاقیها کن

Anonymous said...

مرداني كه با تو به رختخواب ميروند چشمانشان را در آرزوي رناني ميبندند كه انتظارش را ميكشيدند.

Anonymous said...

آينه نشكسته

Anonymous said...

salam

khahesh mikonam!!

rasti bande aslan manzooretoon ro motevajeh nashodam...lotdfan shafaf tar va vazeh tar tozih dahid...

Anonymous said...

سلام
مرسی به وبلاگم سر می زنی
من دوباره به روزم
در ضمن نوشته هاتو خوندم
و دوست داشتم
می تونم لینکتو بذارم؟
در وبلاگم منتظرتون هستم

Anonymous said...

در اين جنكل سياه و سرد
كه ماهش نيست
كه مهرش نيست
نمي بينم من اما
جز دو شبح
شبحم و شبح آن شبحم

Anonymous said...

ممنون ... عجیبه که همیشه به من لطف دارید ... از نوشته هام خسته شدم ... آره از خودم و حرفای دلم رو میگم ....

Anonymous said...

رفت و زندگي هنوز ادامه داره

Anonymous said...

قشنگه
زیباست
تلخه
عجیبه
محسوسه
و غریب
ممنون که همیشه سر میزنی دوست عزیز
شما باید آقا مهدی باشین. درسته؟

Anonymous said...

salam
khob midoni mamolan hame maha hadeagal yek bar shekastim , tasviremon ham nashkaste balke khodemon , na ghalbemon shekaste , ama midoni farg on ayine ba ma chye ayine mishkane va nabod mishe ama ma ba yek bar shekastan doroste khord mishim ama moteasefane nabod nmishim va har bar ke mishekanim faghat motelashi tar mishim onghadar mishkanim ke dige ehsasi baray dost dashtanaye ghashanghemon nemimone onmoghast ke mifahmim ke dige mesle ayene nabod shodim va faghat mesle ayene jesmemon ya hamon ghabe dore ayenast ke monde va ayine nabod shode.