Monday, June 27, 2005
Sunday, June 26, 2005
مسافر کوچولو-تقدیم به حامد
داداش
جونم؟
یه سی دی چند مگا بایت هست؟
بین 700 تا 800
داداش
جونم؟
از اینجا تا اولین سیاره ای که دو تا داداش دیگه داره چند مگا بایت راه هست؟
Posted by koooootah at 2:12 AM 2 comments
Thursday, June 23, 2005
مرگ
وارد اتاق شدم
چشمان موذی اش را دید م
چیزی را پشت سر پنهان کرده بود
Posted by koooootah at 12:49 PM 0 comments
کابوس
صدای در
مرد جوان در را باز میکند
مردی با لباس نظامی سلام میکند
سلام مرد را جواب میدهد
شما به خدمت فراخوانده شدید
اما من سربازیم را گذرانده ام
چاره ای نیست اماده شوید
Posted by koooootah at 1:55 AM 0 comments
Monday, June 20, 2005
عشق
جوکر سیاه و سفید:از من ناراحتی ؟
جوکر رنگی :تو چی از من ناراحتی؟
هر چی میگم تکرار نکن
من که حرفاتو تکرار نمیکنم نمونه اش همین جملاتم
Posted by koooootah at 3:24 AM 0 comments
بازی
جوکر رنگی:میدونی بدترین حس چیه؟
جوکرسیاه و سفید:نه
وقتی داری جدی هم حرف میزنی شوخی بگیرنت :-
چه خوب بازی شروع شد پاشو شاید واسه ما هم جا باشه:-
Posted by koooootah at 1:51 AM 1 comments
Saturday, June 18, 2005
زهیر گفت
جور دیگر می افرید
Posted by koooootah at 7:27 AM 0 comments
Tuesday, June 14, 2005
عشق-تقدیم به زهیر
پسر در اتش میسوخت
اتش دوان دوان سوی عشقش رفت
دراغوشش گرفت
Posted by koooootah at 1:04 PM 1 comments
بعد از ظهر
پسرک لال همچون همیشه
دوستانش را به کوچه فراخواند
زوزه ای کشید
Posted by koooootah at 10:57 AM 0 comments
حرمان
جوان داخل کوچه شد
میانسال در خم کوچه ارام قدم میزد
............
به هم رسیدند
جوان کارتش را به او داد
............
جوان به مرد نگاه میکرد
مرد همچنان راه خود را به سمت خیابان ادامه میداد بدون انکه چشم از کارت بردارد
Posted by koooootah at 12:05 AM 0 comments
Monday, June 13, 2005
هوس
جوان وارد کوچه شد
مرد میانسال را در خم کوچه دید
بهم رسیدند و جوان کارتش را به مرد داد.........
جوان برگشت و نگاه کردمیانسال بدون اینکه چشم از کارت بردارد به سمت خیابان میرفت
Posted by koooootah at 3:54 PM 0 comments
طلاق
بهم رسیدند و جوان کارتش را به مرد داد.
.........
جوان برگشت و نگاه کرد
میانسال بدون اینکه چشم از کارت بردارد به سمت خیابان میرفت.
Posted by koooootah at 11:28 AM 0 comments
Friday, June 10, 2005
یک لحظه عــــــشـــــق
چراغ قرمز
دختر کولی با اسفند دان دور ماشین
راننده 2هزار تومن از کیف دراورد
بیا عزیزم
دختر از شادی جیغ کشید
Posted by koooootah at 12:27 PM 1 comments
جنگ
مامان
جونم دخترم
مامان ما 4 تا دل داریم
کجاست عزیزم
یکیش تو شکممون .... یکیش تو قلبمون .....
...... موشک ..... انفجار..... دود......
Posted by koooootah at 12:25 PM 0 comments
Sunday, June 05, 2005
تقدیم به جوکر
جوکر سياه:منم همينطور
دوست دارم اما...مگه نميگی عاشقی؟
دروغ گفتم عاشقم باش
Posted by koooootah at 4:35 AM 1 comments
نیاز
مادر يه نوجوون داشت و يه عالمه همسايه خوب .
تو همسايه ها يه زن فقير بود.
نوجوون رفت سربازی لب مرز.
مادر به زن فقير کمک مالی ميکرد در عوض از زن خواست دعا کنه سربازش برگرده سالم.......
ميشنيدم شبها زن فقير دعا ميکرد.......
خدايااااااااااااا برنگرده سربازش
Posted by koooootah at 4:35 AM 2 comments
تکرار
از ماشين به بيرون نگاه کردم
.دستم را در دستش گرفت
....دستش را گذاشتم روی لبم
گفتم چه بوی خوبی ميدهند
اما بوی خوبی نميداد
Posted by koooootah at 4:12 AM 2 comments