Monday, June 27, 2005

کور

جوکر سیاه و سفیذ در حالیکه سیب را گاز میزد رو به جوکر رنگی کرد و گفت
می بینم که با چشمای گشاد شده توی فضای تاریک دنبال نوری
و شروع به خندیدن به مکاشفه کرد
جوکر رنگی اهی کشید و گفت
می بینم از شدت نور های شدید و رنگارنگ چشمات رو بستی

2 comments:

مهدی برزین said...

میدونی نور گاهی همه زشتی ها رو عیان میکنه

Anonymous said...

متاسفم
براي تو كه كينه اي كور كننده بدون اندیشه وجودت را در بر گرفته به خاطر رابطه من و رضا!
رابطه ای که هرگز به ثمر نرسید و تو هیچ از آن نمیدانی,÷س حق نداری با کلمات بی ارزشت آنرا آلوده کنی...و تو! در اینجا نقش تحریک کننده ای برای رضا داری که به طور مدام آتش آشفتگیها و درگیری های ذهنی خود را که همه را خوب میدانم,در وجور رضا خالی میکنی....
این اولین و آخرین ÷ست من در اینجا و برای تو خواهد بود.....