Friday, June 27, 2008

تَرَسَمَ تَرکَ

دو تا پسر یه روز صبح تصمیم گرفتند دنبال سوژه سکسی برند.از خونه هاشون خارج شدند و با هم راه افتادند تو خیابون.اولین کسی رو که دیدند یه خانوم خیلی خوشگل وسکسی بود.بهش پیشنهاد سکس دادند. خانوم با مهربونی گفت:من مامانتون هستم و دلم نمی خواد با بچه هام سکس داشته باشم.پسرها یه کم تو ذوقشون خورد ولی به راهشون ادامه دادند تا به یه دختر خوشگل و جوون رسیدند.بهش پیشنهاد سکس دادند . دختر با خنده و ناز گفت:داداشای خنگم من حاضر نیستم با شما سکس داشته باشم.پسر ها که سرخورده شده بودند به هم با تعجب نگاه کردند ولی باز به راهشون ادامه دادند.تو راه یه پسر خیلی خوشگل رو دیدند.با شک و کمی ترس بهش پیشنهاد سکس دادند . پسر خوشگل با عصبانیت سرشون داد زد که:شما داداشای بدی هستید و به حالت قهر از اونها دور شد. پسر ها از این همه پیاده روی خسته شده بودند.دیگه شب شده بود.پسر اولی از پسر دومی خواهش کرد که شب رو تو خونه اون بخوابه.پسر دومی قبول کرد و به خونه پسر اولی رفت . اونها تا صبح تو آغوش هم خوابیدند

24 comments:

Anonymous said...

کوتاه جان همیشه آب در خانه نیست!
خیلی وقت ها باید برای رفع تشنگی گرد جهان گشت، خیلی وقت ها آبی که در خانه هست گندیده است، یابلعکس!
البته خیلی وقت ها هم بی خودی نباید گشت، چون وقت خشک سالی نه در خانه آب درست و حسابی هست و نه در جهان!

Anonymous said...

در بدترین شرایط هم همیشه چیزی که میخوای وجود داره

به شرطی که راه رو درست رفته باشی

Anonymous said...

فكر ميكنم از سر ناچاري بود !

Anonymous said...

omidvaram kasai mesle oon dota ghadre hamo bedoonan amma kash az sare nachari nabood yani age oon dokhtare bahashoon bood maze eshghe hamo nemifahmidan kash roozi

Milad said...

خوب اینم بد نیست

Anonymous said...

به قول فرهنگ:گاهی باید جان بکنیم تا آن چه را که درست جلوی چشمان ما قرار دارد ببینیم
باد بروت بر بالينشان وزان باد.

معني عنوان اين پستت رو نمي دونم
چيه.كسي نپرسيده.پس احتمالن فقط من نمي دونم.مي خواي در گوشي بهم بگو.

Anonymous said...

خواهم که روم زینجا پایم بگرفتستی
دل را بربودستی، در دل بنشستستی
چون دید که می سوزم، گفتا که قلاووزم
راهیت بیاموزم، کان راه نرفتستی
ای طالب خوش جمله، من راست کنم جمله
هر خواب که دیدستی، هر دیگ که پختستی
آن یار که گم کردی، عمریست کزو فردی
بیرونش بجستستی، در خانه نجستستی
این طرفه که آن دلبر، با توست در این جستن
دست ِ تو گرفته است او، هر جا که بگشتستی
(مولانا

Anonymous said...

سلام کوتاه جان عزیزم

عزیزم این که میشه همجنسبازی نه همجنسگرایی !!!!!! یه کلام از مادر عروس بشنو عزیز جان

ببخشیدا مهریه بالا گفتیم اخه این آقا پسر ما همجنسگراست نه همجنسباز

Anonymous said...

آهان خوب بابا اینو از اول بگو ، من چه بدونم قضیه از کجا آب می خوره و اون افسانه تاریخی تو ذهنت بوده باباجون

حالا که اینطوری شد مردونه مردونه ازت عذرخواهی میکنم، از اون نظر خصوصیتم ممنونم کوتاه جان عزیز

Anonymous said...

age oon 2taa pesar daadaash baashan (ke hastan engaar, choon maamaane beheshoon mıghe khejaalat bekeshın man maamaaneTOON hastam.) va age oonhaa be baraadareshoon pıshnahaad mıdan (va baraadare mıge khejaalat bekeshın o asabaanı mıshe) va baraadare gofte ke ın kaar eybe, ye natıje bıshtar nemıshe gereft; aslı ke khode neveshte bonyaad mızaare dar aakhar shekaste mıshe. ... ey kaash oon baraadar khoshkele yekı az oon 2taa peare bodan. nemıshe? ... na dıge, age boodan ke kofre maa dar nemıoomad. cheraa hameye objecthaaye eshghı e zıbaa roye maa gay haaa hame tu maayehaaye straıghtan? Hamid Parnian

HomoBoy said...

از اولش بايد همين كارو ميكردن
:) :) :D

Anonymous said...

سلام کوتاه گرامی

حکایتی را گفتی که شاید در جامعه ما کاملا مصداق داشته باشه ، شاید از روی نیاز جنسی نباشه اما بطور حتم هر دو انسانی از لحاظ روحی بهم نیاز دارند تا کنار هم باشند

Anonymous said...

سلام کوتاه عزیزم

از کامنت بسیار منطقی شما ممنونم ، کوتاه حرفت واقعا منطقی هست ولی این احساس لعنتی من هنوز منطق سرش نمیشه ، نمیدونم همه احساساتشون مثل منه یا فقط منه احساساتی اینجوریم

کوتاه به حرفات بیشتر نیاز دارم ، چون ایمان دارم او هم منو دوست داشت ، شاید عاشم نبود ولی دوستم داشت مشکل همینجا بود من عاشقشق بودم و هشتم اما او دوستم داشت و حتما دارد

Anonymous said...

بازم سلام کوتاه جانم

آره موافقم ، کوتاه نمیدونی چقدر همون کامنت روم اثر گذاشت ، یه جوری شدم بخصوص اون قسمتش که گفته بودی همسنگ با مسواک زدنه کلی ذهنمو باز کرد ، من برای خودم از حقیقت ازدواج اون یه طلسم باز نشدنی درست کرده بودم بلکه به قول تو به همون اندازه مسواک زدن گذری اما لازمه که هیچ ربطی به احساسش به من نداره ، راست میگی کوتاه اگه آدم کسیو دوست داشته باشه در هر شرایطی دوسش داره اگرم دوست نداشته باشه حتی در صورت مهیا بودنه همه شرایط برای بودن با اون دوستت نخواهد داشت ، کوتاه به نظرم اگه این تجربیاتت رو در غالب یه وبلاگ یا در همین وب کنونی بنویسی خیلی به درد منو امثال من میخوره البته ببخشید که از خودم پیشنهاد دادم آخه همون یه حرفت کلی نهتنها سبکم کرد بلکه کلی هم دیدمو عوض کرد ، خدا رو شکرت ، می بینی حکمت این بوده بعد از این همه آمد و رفت با یه سخن تو درهایی که به روی روحم بسته بودم یواش یواش کنم باز کنم

Anonymous said...

!

Anonymous said...

کوتاه ریزه میزه و مویزم ، مرسی به خاطر مهربانی و توجه ات.

------------
به نظر من پسرها بهترین کار ممکن را کردند.
: دی
----------
یار در خانه ما گرد جهان میگردیم
آب در کوزه ما تشنه لبان میگردیم.

Anonymous said...

سؤال اینه که فرداش چی کار می کنن

واراند آراگاتس said...

اب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

راستی چرا چیزی که جلوی چشمامون هست رو نمیبینیم؟

با نظرات بقیه ی دوستان هم موافقم .. اما واقعا کافیه چشمانمون رو کمی باز کنیم .... رضا جون خیلی وقتا این ابی که می یگ توی خونه ممکنه گندیده باشه به خاطر یه جا موندن .... شاید به خاطر این باشه که ما حتی عکس خودمون روهم توش حاضر نیستیم نیگاه کنیم

واقع بین باشیم خوبه ..نه؟

Anonymous said...

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد

Anonymous said...

مرسی

Anonymous said...

salam dadasiiiiiiiiiiiiii

man bargashtam mamnoonam ke sar zadi

Anonymous said...

بذار یه دفعه هم حق با ما باشه دیگه؟
ما هم گاهی حق داریم و از دیگران هم انتظاراتی داریم شاید بیش از اندازه زیاده خواهی باشه ولی عشق هم گاهی کور و کر مان میکند

Anonymous said...

خوش به حال پسر اولی !!!!

Anonymous said...

هوووم
یک جور پنجره؟
رامتین