... و مادر پس از گناه آمد. سيب، مار و... مادر. حوا هواى هوس كرد و «كلمه» شد نياز آدم. پس بر هرچه كه آدم ديد، نامى گذاشتند. پرنده، علف و... سنگ، كه قابيل بردارد و بر سر هابيل بكوبد تا «رنج مادر» روى زمين معنى شود. سيب سرخ بود و دست آدم. آدم گناه را به صورت حوا پرتاب كرد، حوا به سوى مار و مار؟ تنها سيب بود كه بى گناه ماند و اين آغاز زندگى بر زمين نفرين شده بود. كلمه شد نياز آدم و حوا شد «مادر». آدم، حوا، قابيل، هابيل و فاميل. حالا از بهشت تنها برايمان سيب سرخ مانده و حوا!
خوبه اين يكي من رو به يه خلصه برد اونقدر خاص و پر از هيجان (نميدانم از غصه يا شوق)كه الان ديگه حالم دست خودم نيست! تو اين مواقع يه تيكه كلام نه چندان مقبول دارم كه بياختيار به طرف مقابلم ميپرونم، اما اينجا نجابت ميكنم و شايد هم خجالت ميكشم از همه كه ميان و ميخونن و اون رو نميگم!!! ميتوني از دوستاي نزديك كه بهشون بارها و بارها گفتم، اون رو بپرسي! بوووووووووس
سلام دوست خوبم من همیشه به وبلاگ شما میام در واقع شما حدودا یه هفت هشت ماهی هست که توو لینک بلاگ من هستین اماراستش بخاطر مشکلات سرورم متاسفانه نمیتونستم براتون کامنت بذارم ولی خب خداروشکر ظاهرا این مشکل برام حل شده...من همیهش از مطالب محشر بلاگ شما لذت میبرم...امیدوارم همیشه شاد باشی و سربلند قدرتمند و صبور ...
13 comments:
پاییز می آید و من در این اندیشه ام
که بر مزار کدامین غروب
ترانه تنهایی را بسرایم
و تو آیا
همچون پرستوهای مسافر
آشیانی گرم داری برای بهاری که در سرزمین ما نامش می نهند :
پاییز ... ؟
:|
یه سری بلیط قطار هم رو میزه منه
جریان چیه ؟
کیا دارن میرن ؟
حوا رو دوست ندارم
ولی به جاش عاشقه سیبم
خدابه بشریت رحم کرد من جای حوا خانوم نبودم
ما ؟
که چی ؟
... و مادر پس از گناه آمد. سيب، مار و... مادر. حوا هواى هوس كرد و «كلمه» شد نياز آدم. پس بر هرچه كه آدم ديد، نامى گذاشتند. پرنده، علف و... سنگ، كه قابيل بردارد و بر سر هابيل بكوبد تا «رنج مادر» روى زمين معنى شود. سيب سرخ بود و دست آدم. آدم گناه را به صورت حوا پرتاب كرد، حوا به سوى مار و مار؟ تنها سيب بود كه بى گناه ماند و اين آغاز زندگى بر زمين نفرين شده بود. كلمه شد نياز آدم و حوا شد «مادر». آدم، حوا، قابيل، هابيل و فاميل. حالا از بهشت تنها برايمان سيب سرخ مانده و حوا!
خيلي خوبه كه با تصوير ميگي. ولي من مي خوام حرفم بزني. مي خوام نگاه خودتم ببينم مهدي جان..
خوبه زدی تو کاره اشعاره تصویری
این هم جالبه
سیب
خوبه اين يكي من رو به يه خلصه برد اونقدر خاص و پر از هيجان (نميدانم از غصه يا شوق)كه الان ديگه حالم دست خودم نيست! تو اين مواقع يه تيكه كلام نه چندان مقبول دارم كه بياختيار به طرف مقابلم ميپرونم، اما اينجا نجابت ميكنم و شايد هم خجالت ميكشم از همه كه ميان و ميخونن و اون رو نميگم!!! ميتوني از دوستاي نزديك كه بهشون بارها و بارها گفتم، اون رو بپرسي!
بوووووووووس
بيش از آنچه دلم وسعت ميداد
دوستت ميداشتم
**
تازگی چیزی نیست به تصویرش بکشی ؟؟
ما ناکسیم ورنه گنه اینقدر نبود
سلام دوست خوبم
من همیشه به وبلاگ شما میام در واقع شما حدودا یه هفت هشت ماهی هست که توو لینک بلاگ من هستین اماراستش بخاطر مشکلات سرورم متاسفانه نمیتونستم براتون کامنت بذارم ولی خب خداروشکر ظاهرا این مشکل برام حل شده...من همیهش از مطالب محشر بلاگ شما لذت میبرم...امیدوارم همیشه شاد باشی و سربلند قدرتمند و صبور ...
Post a Comment