قدمهای گناه آ لود
طلبه جوان سرش را پایین انداخت وبه سمت مسجد رفت
بوی خوشی احساس کرد . زیر چشمی نگاهی به سمت چپ انداخت .صندل قهوه ای و شلوار جین آبی و کمی از تی شرت سبز خوشرنگی را دید.استغفرالله ... وسوسه شد صورت صاحب لباس را ببیند
به راهش ادامه داد
باز عطر وسوسه انگیز...زیر چشمی نگاهی به سمت راست کرد.همان لباسها...سرعت قدمهایش را بیشتر کرد
وارد مسجد شد . در ذهنش صورت صاحب عطر را تجسم کرد
بر محمد آل محمد صلوات
حاج آقا تشریف آوردند
طلبه به کناری رفت تا حاج آقا راحتتر رد شود
مردی به طلبه گفت:حاج آقا بفرمایین مردم منتظرند