جعبه شكلات مادر
پيرمرد چشم آبي جعبه شكلات رو به تنها هم كوپه ايش پسر مو طلايي تعارف كرد
پسر يك شكلات برداشت و داخل كوله اش قرار داد
پيرمرد با مهرباني گفت: دوست نداري؟
پسر:دوست دارم .نگاه پيرمرد به پسرآرامش مي داد...دلم مي خواد شكلاتي كه از شما گرفتم رو به مادرم بدم
پيرمرد: چه فكر خوبي .مادر ها مهربون و نازنينن.پس يكي ديگه بردار
پسرجعبه خالي شكلاتي رو از كوله در آورد و گفت:راستش از آسايشگاه رواني بر مي گردم...مادرم ...بهم اين جعبه خالي رو داد و گفت كه هروقت دلم خواست از توي اين جعبه شكلات بردارم.فكر مي كنه جعبه پر هست. حواسش رو از دست داده
17 comments:
سلام کوتاه عزیز
داستان جالبی بود . یاد آور این حقیقت که انسان خواسته و نیاز خود را در جایی دیگر می یابد . مثل روح روانپریش آن مادر که نیستی را با چشم باور به هستی نگاه می کند و با ایمان به بودن شکلات در جعبه شکلات را به دستان پسرش می رساند اما توسط آن پیرمرد مهربان
فكر مادر
ياد مادر
جعبه خاطراتم
آوارگي
خوب مي نويسي مهدي خيلي خوب
به تحلیل مازیار حسودیم شد.....
بازم عالی نوشتی.....
زیبا و تاثیر گذار
گفته بودي مي خواي از مادر بنويسي
انتظارش رو داشتم
ولي اين بر خلاف انتظاراتم بود
بر خلاف دنياي وسوسه گر کليشه بود
و شديداً عالي
و شديداً عالي
و شديداً عالي
مي دوني که در مورد همه ي پست هات اين واژه ها رو به کار نمي برم
پس مي دوني که تعارف نمي کنم
هشتمین روزِ خرابی هواپیمام تو کویر بود که، در حال نوشیدنِ آخرین چکّهی ذخیرهی آبم به قضیهی پیلهوره گوش داده بودم. به شهریار کوچولو گفتم:
-خاطرات تو راستی راستی زیباند اما من هنوز از پسِ تعمیر هواپیما برنیامدهام، یک چکه آب هم ندارم. و راستی که من هم اگر میتوانستم خوشخوشک به طرف چشمهای بروم سعادتی احساس میکردم که نگو!
درآمد که: -دوستم روباه...
گفتم: -آقا کوچولو، دورِ روباه را قلم بگیر!
-واسه چی؟
-واسه این که تشنگی کارمان را می سازد. واسه این!
از استدلال من چیزی حالیش نشد و در جوابم گفت:
-حتا اگر آدم دَمِ مرگ باشد هم داشتن یک دوست عالی است. من که از داشتن یک دوستِ روباه خیلی خوشحالم...
به خودم گفتم نمیتواند میزان خطر را تخمین بزند: آخر او هیچ وقت نه تشنهاش میشود نه گشنهاش. یه ذره آفتاب بسش است...
اما او به من نگاه کرد و در جواب فکرم گفت: -من هم تشنهم است... بگردیم یک چاه پیدا کنیم...
از سرِ خستگی حرکتی کردم: -این جوری تو کویرِ برهوت رو هوا پیِ چاه گشتن احمقانه است.
و با وجود این به راه افتادیم.
----------
www.dozdedela.blogfa.com
----------
Alfonso
دلم برای
پرآبی ِ چشم ِ پیرمرد
بیشتر سوخت
تا
کم حواسی ِ پیرزن
ميان فضا وشيره درختان
پرندگان تنهاي تنها جان مي سپارند
پژواكشان اما
در چشم فرشته اي منفجر مي شود
كه ديرگاهي است در خوابي عميق
فرو رفته است
در دهانه دوزخ
. در غار مرداب
dastane kotah jaleb va jazabi bod .lotfan mano be link dostat ezafe ko injor mano sepaesgozar khodet mikonbi 1 shokolat ham mehmonet mikonam fadat sham bye
آينه در آينه شد
تو همسفر طلايی خورشيدی
پاشو بيايه سر به وبلاگ پنگولی
ای کاش در آن زمان که زود ميرفتی
ميديدی که ۲ ساعت آپ کرديم [نیشخند]آخرش قافيه اش نيومد[نیشخند]
پاشو بيا که پنگوليا آپ شد[گل][نیشخند][قلب]
سلام کوتاه عزیزم
از پیام و نظری که داده بودی کلی خندیدم . ای آقا این حرفا چیه شما آخرشی آخر احساس و ادراک .در هر صورت ما چاکریم.
در ضمن در پست جدیدم بر عکس پستهای قبل یه جریان شاد نوشتم که به مهمانی یکی از دوستان رفته بودیم و کلی حال کردیم . بابا ما هم دل داریم خوب بگذریم دوست عزیز به امید دیدار
مادر حدیث دردهای جاودانه
شايد حواس از دست بره
اما طعمش تا هميشه مي مونه حتي با وچود جعبه خالي شكلات و حتي دستان خالي بدون مادر
نوشته هات بدجوری منو میلرزونه نمیدونم چرا ...شاید از قدرت بالای نوشتنته ...
سلام
وبلاگ.::آخرین حرف::. با مطلبی در مورد ((دو نوع شیوه عمل جراحی تغییر جنسیت ترانس سکشوال های مرد به زن)) به روز شده است.
منتظر شما هستم.
همیشه سلامت باشیم تا بهتر زندگی کنیم.
سلام
وبلاگ.::آخرین حرف::. با مطلبی در مورد ((دو نوع شیوه عمل جراحی تغییر جنسیت ترانس سکشوال های مرد به زن)) به روز شده است.
منتظر شما هستم.
همیشه سلامت باشیم تا بهتر زندگی کنیم.
Post a Comment