Friday, August 11, 2006

متهم

هوا خيلي گرم بود و مردم تمام وجودشون رو بدون اينكه بفهمند يا بخوان تسليم گرما كرده بودند.ديدن حالت وامونده و خسته آدم هايي كه پله هاي دادگستري رو بالا و پايين ميكردن به پسر كمك مي كرد تا به خودش تلقين كنه با اينكه با مردم ديگه فرق داره و با اينكه اونجا غريب هست اما غريبه نيست
با خودش گفت توي اين زردي كور كننده تابستون اينهمه آدم غرق در عرق با صورت هاي داغون و فلك زده اومدن دادگستري واسه يه كاري اما اين كاري كه من مي خوام بكنم چي؟اصلا ميشه بهش گفت كار؟
روبروي دادگستري ايستاد و به دو عريضه نويس كه كنار نرده هاي حيات دادگستري نشسته بودند نگاه كرد.حالا زمان انتخاب بود...هردوعريضه نويس لباس هاي كهنه اي داشتن .يكي قرمز مايل به سفيد اون يكي سورمه اي رنگ پريده.هردومسن به نظر ميومدن.پسر قرمز مايل به سفيد رو انتخاب كرد وبه خودش گفت رنگ لباسش مثل رنگ اشكاي خودم هست. عرض خيابون رو طي كرد و به طرف مرد رفت.حالا بهتر مي شد ديد كه زياد پير نيست و مي شد رنگ قرمزي رو ديد كه قبل ترها لباسش داشته و زير نور زرد و وحشي آفتاب تسليم شده و تبديل شده به قرمز رنگ پريده
پسر:سلام
عريضه نويس نگاه سنگيني به صورت زيباي پسرانداخت
پسر:اينجوري نگاه نكنيد لطفا
عريضه نويس سورمه اي پوش پسررو صدا كرد و گفت:بيا اينجا آقا خوشگله خودم كارت رو راست و ريس ميكنم
عريضه نويس قرمز رو به پسركرد گفت:معذرت ميخوام
پسر : مي خوام شكايت كنم
عريضه نويس قرمز گفت:از كي؟
پسر:مي گم اما قبلش يه سوال
عريضه نويس:بپرس
عريضه نويس سورمه اي نزديك شد و كنار همكار كه نه رقيب كاريش ايستاد
پسر:ميشه شما لطفا ما رو تنها بذارين؟عريضه نويس سورمه اي بلند خنديد و گفت:باشه بچه جون اگه بين اينهمه آدم من زياديم ميرم سر جاي خودم
پسر:ممنون.عريضه نويس سورمه اي:قابلي نداشت
عريضه نويس قرمز:خوب پسرم حالا سوالت رو بپرس
پسر:تا حالا دل چند نفر رو نوشتي؟
عريضه نويس:دل خيلي هارو
پسر:يه دريا شده؟
عريضه نويس:آره شده
پسر:شكايت منم بنويس
عريضه نويس:از كي پسرم؟
پسر:سرنوشت

33 comments:

Anonymous said...

یعنی میشه با یه شکایت از سرنوشت به آنچه میخواهیم برسیم ؟ یعنی کسی پیدا میشه که وکالتش را بعهده بگیره و دادما را بستاند ؟ یعنی میشه یه قاضی را پیدا کرد که با عدالتش به جنگ با سرنوشت ما برود ؟کاش میشد
متن بسیار قشنگی بود لذت بردم
شاد و پیروز باشی

aram said...

بنويس
بنويس كه خسته ام
بنويس كه باز هم تنهاييم
بنويس و بدون كه ميون خير وشر حيرانيم
بنويس قرمز پوش
جدالي نا تمام براي بودن
براي اثبات خود

Anonymous said...

اصلا چرا از سرنوشت شکایت داری اگر اشتباه نکنم یه عضو بدرد بخور داری که می تونی حواله کنی سرنوشت را مستقیما بهش

Anonymous said...

سرنوشت وكيل داره نه؟

Anonymous said...

درود
حیف که عریضه نویسی فقط دل خوش کنک است. وگرنه من هم ...
بدرود

Anonymous said...

ay kash mishod shekayat kard ta manam shekayat mikardam az inke chera to inke man kyam gom shodam ya behtar begam chyam chi mishod yeki mitonest behem komak kone dastamo migerefto bolandam mikardo bakhodesh mibord to rahi ke hadeagal bekhatere ine ke hastam behem tike nandazan

Anonymous said...

از نوشه ات یاد کتاب کمدی خدایان میافتم از هوشنگ معین زاد که بسیار زیبا و زیرکانه و با لحنی کمدی در مسند قضاوت، خدا را در حضور تمام پیامبران به محاکمه میکشاند. البته این کتاب ممنوع است ولی با کمی حوصله در اینترنت قابل دریافت است

آدم آهنی said...

سرنوشت هنوز از پشت نرده های دادگستری به صورت زیبای پسر خیره شده. از جونش چی می خواد من نمی دونم

Anonymous said...

kash man ham 1 arize nevis dashtam ta betoonam harfhamo bedoone ro darvaysti behesh begam

Anonymous said...

سرنوشت قلدر ترازاين حرفهاست. دفعه قبلي كه شكايت كردم همه گفتن شكايتتو پس بگير. فكر كردم خبريه گفتم نه پاش ايستاده ام. ولي حالا ... البته تابستونه و آب خنك مي چسبه

Anonymous said...

in ghadr akharesh ghashang bood ke bara hame doostam send to all kardam ... mamnon ke be didaram miyaee

Anonymous said...

منم يه عريضه نويس ميخوام
ميشه آدرسشو بدين؟

Anonymous said...

سرنوشت پارتی داره دوست من . هر چقدر هم بکشونیش دادگان تبرئه میشه . آخرش خودتی و خودت و سرنوشت . پس عصبانیش نکن

Anonymous said...

salam doste aziz

besiyar mamnoon az nazare lotfeton

sharmande kardin ma ro...

rasti webloge shoma ham besiyar jazab va zibast...

vali fonte weblogetoon kami na khanast

be omide didar mojadad

Anonymous said...

با سلام و عرض ادب
اول چطوری آشنا شدن با بلاگتون رو بگم.دیروز که کامنت تون رو توی بلاگ میر عزیز دیدم گفتم که سر فرصت حتماً یه سری بیام اینجا که بعد از ظهر میر هم گفتن که حتماً این کار رو انجام بدم که قصه خیلی قشنگی نوشتین
و آمدم.بی نهایت هم از آمدنم خوشحالم چرا که مطالبی به این قشنگی خوندم.دستتون درد نکنه.واقعاً جای تحسین داره
از اولین پست خوندم.مسائل اجتماعی و مسائلی که جوونها باهاشون مسئله دارن رو خوب بیان می کنید
از اول که خوندم متوجه پیشرفت روز به روزتون توی نوشتن شدم.اوایل آخر قصه رو خوب تموم نمی کردین ولی رفته رفته بهتر شدن و این آخری هم که عالی بود
ممنون
...خوش باشید و موفق دوست عزیز...

Anonymous said...

ممنونم از حضورتون
به اميد ديدار

Anonymous said...

سپاس كوتاه عزيز
بله قلم شفاهي داريم اما تعيين كننده فاصله نقطه تا سر سطر...... واي نه اصلا نمي خواهم حتي فكرش هم در ذهنم بيايد دوست ندارم هيچ سطري نقطه اي در انتها داشته باشد
شاد باشيد

Anonymous said...

از طبيب پنهان کن راز دل که نتوان گفت
بـــــا طبيب نامحــرم راز درد پـــــــنهانی

Anonymous said...

shekayat az sarnevesht? khodesh be tanhaei andazeye darya mishe!

Anonymous said...

congratulations..
az inke inghadr khoob mohit va halata ra tu short storyhaye akhiret tosif kardi behet tabrik migam.. omidvaram tu hameye karat mesl negaresh ghadamaye boland va ro be jolo bardari

Anonymous said...

منم آپ کردم .. حتما بیا

Anonymous said...

جا مانده است
چيزي جايي
كه هيچ گاه ديگر
هيچ چيز
جايش را پر نخواهد كرد
نه موهاي سياه و
نه دندانهاي سفيد


سلام.
خیلی قشنگ بود.
کاش راستی راستی می شد این کارو کرد.
سبز باشی.

مهدی said...

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست

Anonymous said...

خیلی کوتاه میگم: زیبا بود!....

Anonymous said...

سلام
منم از سرنوشت شکایت دارم خوی مگه میشه باید کجا رفت خدا که مارو تحویل نمی گیری
منم خلاصش میکنم خیلی زیبا نوشتی

Rainbow said...

Oh Mercyful Fate
Take my hand
And lead me through the land
Just be nice

Anonymous said...

sallam
mamnon ke maro sharmande hozore khodetun kardin!

Anonymous said...

چهار تاول چرکین/بدوز بر قلب ات/چهار جیب بزرگ /بدوز بر کفن ات/زلاشه ام بگذر/که من /زدودمان منقرض اشک و خون و یخ هستم/چون سنگواره ی ماموت

Anonymous said...

سلام . شمالطف کردیدو نظری در وبلاگ من نوشتید راجع به پست عقاب که چشمانی ضعیف دارد و از بی شکار ماندن گرسنه است . اما من دقیقا متوجه منظورتون نشدم . ببخشید که کمی دیر جواب دادم . دسترسی به اینترنت برایم کمی سخت شده .با تشکر

Anonymous said...

ضمنا من خیلی از متنهای گفتگویی لذت می برم . به شما تبریک میگم .

Anonymous said...

ميشه آدرس اون عريضه نويسو بدي البته اگه مينويسه...

Anonymous said...

salam.
darde man hesare berke nist,darde man zistan ba mahianist ke fekre darya be zehneshan khotur nakarde ast.merc

Anonymous said...

to agar dar tapeshe mah khoda ra didi hemmat kon va begoo mahi ha hozeshan bi ab ast.moafagh bashi