وقتی تو گریه میکنی
جوکر سیاه با نوازش از خواب بیدار شد
جوکر رنگی بالای سرش بود
از جا پرید و بغلش کرد
جوکر سیاه که از خوشحالی نمیدونست چی میگه گفت
خاصیت تو اینه که نمیشه به یقین گفت چی کار می کنی
جوکر رنگی گفت فکر من مقید به راه های شناخته شدن نیست دلم میخواد به سرزمین های ناشناخته و دیدنی تر گام بگذارم
جوکر سیاه گفت یادت باشه این کار همیشه مفید نیست عزیزم
جوکر رنگی گفت من دست به کار سطح بالایی زده بودم ولی عشق به تو به من این اجازه را نداد مشکلات من بیشتر شده
3 comments:
باید سفر کرد ...
سلام.امیدوارم که سلامت باشی.من وبلاگهای زیادی رو میشناسم، اما به نظرم وبلاگ تو یه جوره خاصی جالبه.یه حالت ویژه ایی مینویسی. باز هم بسراغ بلاگت میام.موفق باشی.
سلام....ميستايم خيال تورا ونيز قلم تورا ونيز......نازنين بي خبري از من و عشق/ من به ديدار شما محتاجم
Post a Comment