زندگی
جوکر سیاه با صدای زنگ در از جا پرید
نامه داشت
با اشتیاق نامه را باز کرد
سلام عزیزم
ببخش که بی خبر رفتم
یه قایق خریدم
میرم سرزمینی که میگن کسی برنگشته ازش
جوکر سیاه گریه کنان با خود فکر کرد منکه دوستش داشتم
روی قایق جوکر رنکی با صدای هق هق از خواب پرید
No comments:
Post a Comment