Tuesday, July 25, 2006

سر خر


جوان: عزيزم اجازه بده شبكه قبلي رو ببينيم
پسر:اما من كه شبكه رو عوض نكردم
جوان: شوخي نكن ... مرسي مرسي همين شبكه خوبه
پسر:يعني باور نمي كني؟يه نگاهي به ميز تلويزون بنداز كنترل اونجاست
جوان:اي بابا بازم كه عوض شد...چي گفتي!!!؟راست ميگي كه !كي داره اين كارو ميكنه؟
صداي چندش آور قهقه اي فضاي اتاق را در برگرفت:من هستم
جوان:صداي كي بود؟تو چيزي ديدي؟
پسر:نميدونم ... من ميترسم
جوان: كسي اينجاست؟ شما كي هستي؟
صداي قهقه بازدر اتاق پيچيد: من سرخر هستم

Thursday, July 13, 2006

سرمستي ناشي از خواب

پسر با صداي زنگ در از خواب بيدار شد.احساس سرمستي ناشي از خواب خوبي كه داشت مهربانش كرده بود
پسر: كيه؟بفرمايين؟
صداي خسته مرد جواني را از پشت آيفون شنيد:منزل عشق؟
پسر تعجب زده گفت :فكر نميكنين آدرس رو اشتباه اومدين
مرد چوان:هفت سال هست كه در هر خونه اي رو ميزنم .آدرسي ندارم
پسر به سمت در رفت و در را باز كرد .به مرد جوان نگاهي انداخت.خسته بود
پسر :اگه دوست دارين ميتونين بياين داخل و كمي استراحت كنين
مرد جوان:نه . بايد آدرس عشقم رو پيدا كنم